شب برای شام دوباره همه با هم بودیم. رفتیم سوئیت 34. برناما را مرور کردیم. قرار شد از فردا صبح هرکدوم لیستی بچامونا بیگیریم دستمون آ بریم برای بچه داری.
بچه داری که نه مربیگری. بچای اصفانم دو قسمتشون کردیم نصفیشون با من الباقیم با خانم حضرت. که ظاهرا مهندسی کشاورزی خونده بود توو دانشگاه تهران. بروبچه های میمه آ شاهین شهر آ ... با ایشون بودند آ بروبچای خودی اصفان آ فلاورجون با من . بچای خوبی بودن ( البته اگه بدیاشونا میزاشتن کنار) صبح روزی 3شنبه مراسمی افتتاحیه توو سالن همایشهای دانشگاه فردوسی مشهد برگزار میشد. مجری برنامه ها شمسی بود آ سخنرانی پشتی سخنرانی.............
های که جیگرم حال اومد وقتی آقا گربه اومده بود صن آ کناری مجری قدم میزد. بنده خدا برنامه ها رم پَس آ پیش اعلام کرده بود ولی خب دیگه همینشم خیلی خب بود. همینکه بنده خدا جیغ آ ویغ نکرد خوش کلییییییییییییی بود. حاج آقا وحیدی برای سخنرانی رفتن بالا که آقا گربه هِ دوباره شروع کرد به رژه رفتن که دیگه خانم رئیس بزرگ بلند شدن آ با کمالی خونسردی رفتن دنبالش تا بالاخره تشریف بردن بیرون از سالن.
آقا گربه ی سر به زیری بود براش چشم چرونی نیومده بود. فقط اومده بود اظهاری وجود کرده باشد. اعتماد به نفسش بالا بود.
موقعی سخنرانی دکتر ... هم پذیرایی کردیم. تیتاپ آ شیر کاکائو. البته به ما اون بیرون تی تاپ آ رنیِ آناناس دادن. البته ضمنش دکتر ...هم برامون صحبت کردن تا بلکی ما مربیا بدونیم باید این چند روز چه طوری هوایی بچا مردوما داشته باشیم.
این عکاس آ فیلمبرداری مجموعه هم که تست و تمرینایی گزارشگریشونا میکردن. یک گزارشایی جکی گرفتن که نگوووووووووو
البته ماوم ازشون عکس آ فیلم زیاد داریم که گرو کشیدیم تا بلکی یه روزی عکس آ فیلما مارا بشِمون بِدَند.